تقوا، راه رسیدن به علم شهودی
مرتضی مددی
عرفان و کشف و شهود، جاذبهای شگفت دارد. جوانان بیشترین کسانی هستند که خواهان چیزهای شگفت و بدیع هستند. حس کنجکاوی و خطرپذیری، آنان را به سوی ناشناختهها میکشاند و در این میان ناشناختههایی که بیرون از دایره تجربه و عقل است از جاذبه بیش تری برخوردار است. امروز در جهان فاقد معنویت و دین داری به ویژه در غرب که از نظر مادی تامین شده هستند، جوانان دنبال چیزهایی هستند که آنان را سیراب کند و چه بهتر از این که در دنیایی گام بردارند که در ناشناختههای کامل قرار دارد و هر از گاهی از اخبار شگفت آن به گوش میرسد.
در دنیایی که با منطق و حساب و کتاب تفاوت ماهوی دارد و نوعی بیمنطقی عقلانی بر آن حاکم است، هیجاناتی که اخبار آن برای جوانان پدید میآورد موجب شده تا عرفانهای کاذب بسیاری دکانهای رنگارنگ خود را بگشایند و خیل مشتاقان جوان را به سوی خود بخوانند. البته شکی نیست که بسیاری از آنان با شکست تلخی مواجه میشوند،به گونهای که از هر گونه دین و معنویت برای همیشه خدا حافظی میکنند و به همان دنیای بزرگترها بازمیگردند که در آن عیاشی و مادیگرایی و هوسهای زودگذر جنسی است. نویسنده در این مطلب راه رسیدن به عرفان حقیقی و دستیابی به کشف و شهود را تبیین کرده است.
جهان ناشناخته کشف و شهود
هر چند که روش دانشی غرب، تنها کاشف حقیقت را روش تجربی با دو رویکرد ابطال پذیری و اثبات پذیری میداند و دانش تجربی را مساوی با کشف حقیقت و ارزش میداند، اما حتی در میان فلاسفه غربی، نقد جدی نسبت به این روش وجود دارد؛ چرا که انسانها همواره در درون خود حقایق دیگری را میببینند و میشناسند که در چارچوب روشهای کشف حقیقت آزمایشگاهی و حسی نمیگنجد. مواردی که بر خلاف حقیقت تجربی دیده شده به اندازهای است که کسی نمیتواند آن را جزو موهومات و خیالات بر شمارد و به انکار واقعیت وجودی آن بپردازد. اینگونه است که تردید جدی درباره اینکه تمام حقیقت همان واقعیتی است که به وسیله روش تجربی و آزمایشگاهی به دست میآید، پدید آمده است. بر اساس آموزههای قرآن، علومی که حقایق هستی را شناسایی و تبیین میکند، تنها در دانش تجربی خلاصه نمیشود، بلکه افزون بر واقعیتهای خارجی که از طریق حواس و ابزارهای پیشرفته مرتبط با آن کشف شده و میشود، واقعیتهای دیگری هست که انسان از آن آگاهی دارد و نمیتواند منکر آن شود. شگفت اینکه علوم تجربی وابسته به چیزی به نام عقل است؛ چرا که اگر عقل آدمی نباشد، ما حتی علوم تجربی نداشتیم و مانند حیوانات زندگی مشخصی داشتیم که با هیچ تغییر یا کمترین تغییری همراه بود و تمدن بشری یا فرهنگ انسانی وجود نداشت. زنبور عسل به عنوان نمونه در طول چندین هزار سال یا حتی میلیون سال، همین خانههای شش ضلعی را برای کندوی خود میسازد و هیچ تغییری در آن نداده است. هیچ تجربه جدیدی نیندوخته و یا کمترین تجربهای اندوخته و به نسلهای بعد به عنوان دانش منتقل کرده است. شاید نظام مهندسی بدن آن، هر از گاهی با توجه به تغییرات بیرونی، کمی تغییر یابد و رفتار جدیدی را در پیش گیرد، ولی این تغییرات چنان نیست که بتوان از آن به دانش یاد کرد. اما انسانها در طول تاریخ کمتر از میلیونی خود چنین تمدن و فرهنگ بزرگ و شگفتی را آفریده و پدید آورده اند؛ زیرا عقل انسانی به تحلیل دادههایی میپردازد که از طریق حواس کسب میکند. عقل از این ظرفیت و استعداد برخوردار است که جزئیات شخصی را به کلیات تبدیل کند. به اینکه میان مشترکات چند چیز به ارزیابی مینشیند و مثلا از اشخاصی چون حسن و محسن و علی، عنوان انسان را استخراج میکند و وقتی آن را با چند چیز دیگر میسنجد و افتراقات آنها را به دست میآورد، ضمن حفظ اشتراکات، به افتراقات توجه میکند و انواع دیگری را شناسایی میکند و سپس با توجه به مشترکات همه اینها، به کلی جنس میرسد و میگوید که جنس حیوان از جنس گیاه متمایز است؛ چنانکه در میان جنس حیوان میان انواع گوناگون آن تفاوتها و تمایزاتی وجود دارد. این دانشهایی که انسان از جزئیات و قضایای شخصی به دست آورد، به کمک عقل استنباط میشود و اگر عقل به این درجه از رشد و بلوغ نرسیده بود چنین دانشی برای انسان نبود. این عقل انسانی است که به تجربیات شخصی معنا و مفهومی دیگر میبخشد و آن را تبدیل به دانش میکند تا امکان بهرهبرداری از آن در چارچوب نظریهها و قوانین نظری فراهم آید. وقتی انسان چند بار جاذبه را تجربه کرد به قانون جاذبه از طریق عقل پی برده و بر اساس آن میکوشد زندگی خود را بهبود دهد. کشف قوانین حاکم بر طبیعت از طریق تجربه حسی و قضایای شخصی و سپس تحلیل آن دادههای حسی در عقل موجب شده تا دانشهایی چون علم فیزیک و شیمی و مانند آن پدید آید و انسان بتواند با تسلط بر طبیعت و تسخیر آن زندگی خود را بهبود بخشد و فرهنگ و تمدن بشری را شکل دهد. البته انسانها گامهای بلندتری را از طریق عقل برداشتند؛ چرا که اگر علوم تجربی جزو علوم برزخی هستند که یک پا در طبیعت و حس و پایی دیگر در عقل دارد، علوم پایهای نیز شکل گرفته است که تنها منشا انتزاع آن، خارج مادی است ولی به یک معنا باید آن را علوم تجریدی و غیر مادی دانست. این علوم تجریدی همان علوم منطق، فلسفه و ریاضیات و هندسه است که ما به ازای خارجی به یک معنا ندارد هر چند که منشا انتزاع آن خارج است. اینها علوم حقیقی هستند که ریشه در عقل دارند.
در مرتبه دیگر، علوم دیگری است که علوم اعتباری است که برای آن نمیتوان ما به ازای خارجی شناسایی کرد ولی در زندگی بشر بسیار تاثیرگذار هستند. این علوم نیز دارای خاستگاه عقلانی است. مسائلی چون مالکیت و مانند آن از جمله علوم اعتباری است که زندگی ما را معنا و مفهوم دیگری میبخشد. اگر مسئله مالکیت نبود شاید زندگی و تمدن بشری به این شکل در نمیآمد.
اینها همه از علوم حسی و مرتبط با آن است هر چند که عقل نقش اساسی در تبیین و تحلیل دادههای حسی و ایجاد آن دارد؛ اما انسان همواره از دانشی دیگر در خود سراغ میگیرد که بیرون از این دایره است. دانش و شناخت انسان به خود در هیچ یک از این علوم دستهبندی نمیشود. همچنین دانش انسان به درد و لذت و مانند آن نیز بیرون از این دایره است.
اینجاست که دانشمندان قائل به دو دسته دانش یعنی دانش حصولی و دانش حضوری شدهاند. دانش حضوری همان است که با تعلم و خواندن به دست میآید. دانش حضوری که از آن به دانش شهودی، کشفی، لدنی و مانند آن یاد میشود، ورای عقل و حس و نوعی شهود قلبی است. از این روست که این دانش را به قلب نسبت میدهند و خاستگاه آن را قلب میدانند. کشف ناشناختههای غیرمادی و بیرون از فضای طبیعت دنیا و ورود به عالم باطن و ملکوت، با قلب امکانپذیر است. از این رو لازم است به تصفیه قلب اهتمام ورزید. قلب که در اصطلاح عرفان و شریعت به روح یا نفس انسانی گفته میشود به طور فطری به گونهای است که حقایق ملکوتی را درک و به سمت و سوی آن به عنوان حقیقت گرایش دارد و آن را کمال خود میداند. از این رو خداوند در آیاتی از جمله آیات 7 و 10 سوره شمس از آفرینش نیکو و تمام قلب انسانی و درک طبیعی حقایق سخن گفته و میفرماید که قلب آدمی خوب و بد و تقوا و فجور را میشناسد.
تصفیه قلب برای کشف و شهود
دنیا و غرایز طبیعی انسان به شکل هواهای نفسانی او را اسیر میکند و قلب و عقلش را غبارآلود کرده و چراغ نورانی فطرت را خاموش میکند و فتیله آن را پایین میکشد. اینجاست که انسان، با تقوا میتواند خود را از شرور نفسانی و همچنین وسوسههای ابلیسی نگه دارد. از این رو در آیات قرآن تقوا به معنای خودداری و پرهیز از خبیث و حرام، گام نخست برای حفظ سلامت قلب و عقل شمرده شده است. خداوند در آیه 201 سوره اعراف میفرماید که انسانی که تقوا پیشه میکند وقتی با هجوم طواف کنندگان شیطانی مواجه میشود، به سرعت از آن آگاه میشود و چشم دلش باز میشود و بد و خوب را تشخیص میدهد؛ چرا که تقوا سپر انسان در برابر نفوذ شیاطینی است که در پیرامون آدمی در حال گردش هستند تا راه نفوذی بیابند. پس وقتی انسان خطایی کرد و به خواسته نفسش پاسخ مثبتی داد، آنان راه نفوذ مییابند تا با مس کردن و ارزیابی وضعیت، از دیوار محکم و استوار تقوای انسانی نفوذ کنند و به درون دل وارد شوند. در چنین شرایطی تقوا مانند یک دستگاه و نرمافزار پیشرفته، سیگنالهایی را ارسال میکند که شیاطین به دیوار بیرونی نزدیک شده و آن را مس کرده و درحال ارزیابی هستند. اینجاست که دل بیدار میشود و با بصیرتی که از خداوند دریافت کرده مسیر درست و حق را تشخیص میدهد و در مسیر کمال قرار میگیرد.
این خود نوعی شهود برای قلب انسانی است که تقوا پیشه کرده است هر چند که به مقام و ملکه متقین نرسیده است و تقوا در همه وجودش رسوخ نکرده است بلکه هنوز ملات وجود تقوایش نرم و آسیب پذیر است. شخص میبایست مدتی را در کارگاه و دوره آموزشی تقواسازی بگذراند تا ملات تقوای او محکم و استوار شده و هر راه نفوذی را سد کند.
خداوند در آیه 29 انفال میفرماید که انسانی که تقوا پیشه کرده است به قدرت تشخیص حق از باطل مجهز میشود. در حقیقت تقوا موجب میشود که نوعی نرمافزار در وجودش تقویت شود که به طور طبیعی حق و باطل را از هم جدا میکند و قدرت تشخیص او را بالا میبرد و در مرتبه بالاتر که در آیه 201 سوره اعراف بیان شده این توانایی را مییابد که نسبت به پیامدها و برآیندهای هر یک از دو عمل خوب و بد آگاه شود و نتایج بد و خوب آن را به چشم دل ببیند و کشف و شهود داشته باشد. بنابراین، وظیفه هر انسانی نخست آن است که قلب را در مسیر سلامتی که خداوند برای او مشخص کرده نگه دارد. در حقیقت تقوا به معنای نگه داشتن قلب در مسیر کمال الهی، گام نخست هر انسانی برای کشف و شهود است.
تقوا در مرتبه بالاتر همراه با عمل صالح است یعنی تقوا تنها اجتناب و ترک نخواهد بود بلکه همراه با انجام چیزهایی است که از آن به واجبات و مستحبات یاد میشود چنان که در مرتبه پایینتر تنها به ترک محرمات و سپس به ترک مکروهات محدود بود،ولی در مراتب بالاتر که شرایط بیرونی و درونی و فشارها سختتر و بیشتر است، نیازمند انجام واجبات و مستحباتی است که او را در برابر وسوسههای سختتر ابلیس و شیاطین قویتر نگه میدارد. از این رو در آیات قرآن از اعمال عبادی خاص به ویژه نماز و زکات، روزه و حج به معنای تقوا و موجبات آن یاد شده است(بقره، آیات 2 و 3 21 و 183؛ حج، آیه 37) زیرا در مراتب بالاتر و شرایط سختتر باید آمادگی بیشتری فراهم آید که از طریق تقوای عملی حادث خواهد شد. در گامهای نخست تقوا، محافظت و صیانت از طهارت قلب تنها با ترک محرمات و سپس با ترک مکروهات شدنی بود ولی وقتی دشمن احساس کند که قلب مؤمنی در حالت تصیفه باقی مانده است با طواف و گردش مدام میخواهد تا راه نفوذی بیابد و اینجاست که لازم است که قلب به دیوارهای استوارتری از پولاد واجبات و مستحبات مجهز شود تا راه نفوذ دشمن شیطانی بسته بماند. در این شرایط دریچههای قلب، نورانیتر و گشادهتر خواهد بود و تصویر کاملتر و گویاتری از حقایق هستی بر قلب او میتابد و کشف و شهود صورت میگیرد.
کوتاه سخن آنکه راهکار حقیقی و راستین کشف و شهود، پیمودن راه و روش شریعت به ویژه تقوای کامل است که در آیات گوناگون بیان شده است. کسانی که به کشف و شهود رسیدند از جمله حضرت ابراهیم(انعام، آیه 74) از همین راه تقوای شریعتمدار بوده است. باشد به دور از فریب دکانداران عرفانهای دروغین در مسیر حقیقت گام برداریم و شگفتیهای کشف و شهود را در این جا تجربه کنیم.